نوشته اشکان ولی پوریان
باستانشناسی، مانند بسیاری دیگر از رویکردهای علمی برای مطالعه و تحقیق بر طبقهبندی دادههای خویش متکی است و روش طبقهبندی باتوجه به نوع داده و نحوۀ دستیابی به آن متفاوت است. کاوش باستانشناسی تنها راه دسترسی به دادههای باستانشناختی نیست، اما یکی از پویاترین و مهمترین بخشهای متود باستانشناسی است و دلیل اصلی این پویایی، امکانیست که مطالعۀ لایههای باستانی برای طبقهبندی نزدیک به واقعیت (از نظر ترتیب زمانی و فرهنگی) دادههای باستانی بهدست محقق میدهد.
لایۀ باستانی چیست؟ برای توضیح آن ابتدا باید توضیح داد که لایۀ باستانی چگونه شکل میگیرد. همانطور که در پستهای قبل گفته شد، محوطههای باستانی انواع مختلفی دارند، و براساس همین انواع گوناگون، نحوۀ شکلگیری آنها متفاوت است. یکی از انواع مهم محوطههای باستانی آنهایی هستند که بهخاطر دستاندازی متناوب طبیعت و انسان به نحوی تغییر پیدا کردهاند که با نگاه آماتور و غیرعلمی شناسایی آنها امکان پذیر نیست. ما برای این نوع محوطهها بر اساس جغرافیای شکلگیری و فرهنگی نامهای چون تل، تپه، mound و … را بهکار میبریم. هر گاه که انسانی یک محوطه را ترک میکند، فرسایش طبیعی میتواند آن محوطه را چنان تغییر دهد که بعد از مدتی (گاه در کمتر از ۱۰ سال و گاه بعد از قرنها) تشخیص اثر انسان در آن ممکن نباشد. بسیاری از انسانها به صورت متوالی بعد از ترک به یک مکان بازگشته و در آن ساکن میشوند و بعد از مدتی دوباره آن را ترک میکنند و بدین صورت چرخۀ انسان و طبیعت ادامه پیدا میکند. این سادهترین طریقی است که ممکن است یک لایۀ باستانی را شکل دهد. با اینحال واقعیت هرگز به این سادگی نیست. در حقیقت بسیاری از مواقع شکلگیری یک لایۀ باستانی همزمان با سکونت انسان در یک محوطه صورت میگیرد. به یک شهر عظیم فکر کنید که برخی از بخشهای آن متروک میشوند، در حالیکه در بخشهای دیگر سکونت جریان دارد. بعد از مدتی زمینها متروک دوباره تملک میشوند و ساخت و ساز در آن صورت میگیرد و محلهای دیگری به جرگۀ مناطق حاشیهای میپیوند. رم را در یک روز نساختند.
آنچه که در مورد شکل گیری لایۀ باستانی (که باستانشناسان به آن لایۀ فرهنگی میگویند) مسلم است، چرخۀ عملکردهای مختلف طبیعی است. به طور معمول لایههای باستانی بسیار فشردهاند، گاه تا چند متر و گاه حتی تا چند سانتیمتر و ترکیب مواد طبیعی در آنها نیز دیده میشوند. برای مثال یک بنای کاهگلی در کویر پس از مدتی در اثر فرسایش باد به تلی از خاک تبدیل میشود، باستانشناسی این را در قالب لایهای نازک از خاک فشرده با بقای کاه و گاه برخی آثار فرهنگی میبیند. اگر بنا داری کفی فشرده باشد، این لایۀ خاک و کاه بر روی بستر فشردهای یافت میشوند (بنابرای تا اینجا دو لایه داریم: لایۀ کاه و خاک، و لایهای که خاک بسیار فشردهای را تشکل میدهد)، روی این لایۀ خاک، یک لایۀ رس (طوفانی شنی که سبب فرسایش است و بنای قدیم را در خود دفن کرده) قابل مشاهده خواهد بود. زیر لایۀ کف امکان دارد آثار خانهای قدیمتر پیدا شود. در صورتی که چنین نباشد و بنای ما برای اولین بار در یک محیط طبیعی ساخته شده باشد، به پایینتر لایه یا بستر طبیعی خاک بکر میگوییم.
دوباره لای ههای باستانی هیچ وقت به این سادگی نیستند. یک محوطه در اغلب موارد شامل دهها لایه است. اگر محوطه موردنظر یک مورد عظیم مانند یک شهر باشد، میلیونهای لایۀ متراکم روی هم قرار گرفتهاند. اگر آنچه با آن روبرو باشیم شامل تغییرات مختلف یک بنا (مثل کفهای متعدد یک بنا باشد) از واژه فاز برای نامیدن لایه های مختلف تغییر در بنا استفاده میکنیم. اگر بنا متعلق به دورههای مختلف باشد (دورهای باستانشناختی متفاوت از دورههای زمانی تقویمی هستند و سنجش هر دو فرایندی دشوار و زمانبر و سرشار از اشتباهات فنی است) لایه ها بر اساس این دوره ها طبقه بندی میگردند. طبقه بندی لایه براساس دوره هدف باستانشناس در هنگام کاوش است. زیرا تمام آثار بدست آمده هنگامی به بهترین نحو قابل تحلیل و تفسیر تاریخ هستند که بتوان آنها را نظمی متناسب با واقعیت بیرونی دارد.
لایه تنها واحدی نیست که طبقه بندی دادههای باستان شناسی را ممکن میسازد. در طول چند دهه اخیر، تاکید باستانشناسان بر مطالعۀ انسان (پدیدآورندۀ اثار باستانی) بهجای تمرکز صرف بر مواد فرهنگی، سبب گشته که مفهوم “محدودۀ فعالیت” جایگاه مهم در فرایند کاوش باستانشناسی داشته باشد. اما این بحث دیگری است.
/https://www.instagram.com/bastanshenasi_baraye_mardom