مطالب تازه
صفحه اصلی / اخبار / سخنرانی دکتر حکمت‌اله ملاصالحی در مراسم آغاز سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۴۰۰در دانشگاه تهران

سخنرانی دکتر حکمت‌اله ملاصالحی در مراسم آغاز سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۴۰۰در دانشگاه تهران

خدمت سروران ارجمند حاضر در آئین نیک و رسم فرخنده بازگشایی سال جدید تحصیلی دانشگاه‌های کشور که هر سال زیر سقف بلند تالار علامه امینی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران برگزار می‌شود سلام عرض می‌کنم. مراعات تشریفات می‌شود و پرهیز از اطاله سخن. عارف و شاعر بنام خراسانی ما حضرت مولوی در مثنوی معنوی و مینوی‌ اش فرمود در کار دنیا و امور دنیوی به دنبال مطلوب مطلق و مردود مطلق نگردید که فکری عبث و فعلی بیهوده است. عیب و هنر دنیا را با قانون و قاعده دنیا بکاوید و ببینید و بشناسید و بفهمید. یک جامعه و جهان بشری مطلق بی عیب و مطلق پیراسته از نقص و کاستی، مطلق نیک و مطلق راست و درست که همه بمانند هم فکر می‌کنند همه بر یک رسم زندگی می‌کنند همه به یک سبک و سیاق می‌پوشند و می‌خورند و می‌نوشند و می‌میرند قبرستانی بیش نیست:
گرنه معیوبات باشد در جهان
تاجران باشند جمله ابلهان
پس بود کالاشناسی سخت سهل
چونک عیبی نیست چه نااهل و اهل
ور همه عیبست دانش سود نیست
چون همه چوبست اینجا عود نیست
آنک گوید جمله حق‌اند احمقیست
وانک گوید جمله باطل او شقیست
سخن بنده هم همین است. در هیچ دوره‌ای در گذشته فشار تاریخ و نیروهای مرئی و نامرئی تاریخ را بر ستون فقرات و شانه بشر سنگین و سهمگین و نفس‌گیر و فراگیر و خرد کننده تر از دوره جدید سراغ نداشته و تجربه نکرده و نزیسته‌ایم. اتفاقاً ویروس جدید کووید ۱۹ ملقب به کرونا ویروس، بیش از پیش حتی بیش از دو جنگ جهانی ویرانگر و خسارت‌بار و وحشیانه‌ای که در قاره و منطقه غربی تاریخ شعله‌ور شد و دامن دیگر کشورها را در مقیاسی سیاره‌ای گرفت، درجه و دامنه آسیب‌پذیری و شکنندگی یکی از جنجالی، جهانی و جهانگیر و جهان گسترترین تمدن‌های تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما را عریان و آشکار کرد. در مقیاسی انسان شمول و سیاره‌ای به جمعیت‌های میلیاردی کره ما هشدار داد تا چه میزان در جهانی شیشه‌ای، شکننده و آسیب‌پذیر زندگی می‌کنند. جهان شیشه‌ای به این معنا که هم از درون هم از بیرون از هر دو سوی شکننده و آسیب پذیر است. در یک جامعه و جهان فرا پیچیده و شعله خیز و شعله بیز و افسار گسیخته و آشوب ناک هر نظام سیاسی، هر جامعه و جمعیتی، هر قوم و ملتی در تدبیر و چاره اندیشی و مدیریت و مهار چالش‌ها و غلبه بر بحران‌های خطرخیز و مخاطره انگیز و مهلک طبیعی و تاریخی، وجدانش حساس‌تر و اندیشه و خردش آگاه‌تر و هشیارتر و بیدارتر و دست و دامن دانش و داناییش پرتر، در آوردگاه چالش‌ها و بحران‌ها مقاوم‌تر و ایمن تر و صدا و سخنش در گوش و هوش جهانیان شنیدنی‌تر و ستودنی‌تر و پذیرفتنی‌تر. و بالعکس هر نظام سیاسی، هر جامعه و ملتی، وجدان جمعی و اندیشه و عقل و هوشش خفته تر و خوابش سنگین‌تر و کابوسناک تر، مغلوب تر، خسارات و تلفاتش جبران ناپذیرتر و در کمینگاه چالش‌ها و حوادث طبیعی و سوانح تاریخی، آسیب‌ پذیرتر و شکننده‌تر.
ما ایرانیان ملت دیروز و امروز نیستیم. جعل تحولات دوره جدید هم نیستیم. ما ملتی هستیم تاریخی و نبوی. با چندین هزاره تجربه تاریخی مشترک با مواریث فرهنگی، مدنی و معنوی مشترک. با اسطوره‌ها و ارزش‌های مشترک. با زبان ملی پرمایه و غنی، با کارنامه درخشان ذوقی و هنری و ادبی و عرفانی و فکری و فلسفی مشترک. با مشاهیر و مفاخر ملی مشترک. و در یک کلام بهره‌مند از وجدان تاریخی و هویت ایرانی مشترک. با این همه این عقبه تاریخی و تمدنی ستبر و پیشینه فرهنگی دیرپا و عظیم و غنی و پرمایه‌ی مدنی و معنوی و مواریث فرهنگی و ارزش‌های مشترک و واحد با همه تنوع و رنگارنگیش به تنهایی و به خودی خود برای ادامه حیات و حضور تاریخی و مدنی و معنوی بر صحنه تاریخ جهانی به عنوان یک ملت بسنده نیست. دستکم در دوره جدید بسنده نیست و کفایت نمی‌کند. به تنهایی چاره ساز هم نیست. اگر در گذشته بود، در جامعه و جهان فراپیچیده و آتشناک و آشوبناک دوره جدید که نظام‌های سیاسی خرد و کلان بسیار بر صحنه و نقشه بازی حضور دارند، بسنده نیست.
اساساً وقتی نمی‌دانی و نمی‌بینی و نمی‌فهمی و نمی‌خواهی که بفهمی در کجای تاریخ ایستاده‌ای، در چگونه عصر و عهد و اقلیم و عالمی زندگی می‌کنی، زیر سقف کدام آسمانی از ارزش‌ها تنفس می‌کنی و می‌اندیشی، بر کدام تاریخ و فرهنگ و سنّت و میراثی تکیه زده‌ای، روی به کعبه و قبله کدام کتاب و کلام و سنت و میراث ارزش‌هایی داری، وقتی ایرانی بودن برائت مسئله نیست و نمی‌دانی سنگ آسیاب تاریخ و فرهنگت بر مدار چه سنّت و میراث ارزش‌هایی در چند هزاره اخیر گردیده و چرخیده است، و محور تاریخت در کجاست؟! سیل و سیلان و خروش حوادث روزگار به هر سوی و در هر مسیری که به حرکت درآید و جاری شود تو را با خود می‌برد و مقهور زمانه‌ای و مرعوب حوادث روزگار و مقهور مکر دهر.
این بی خبری و غفلت تاریخی، غم‌انگیز و هول انگیزترین چالشی است که جامعه ما اینک دست در گریبان است و با آن دست و پنجه می‌فشارد. در عصر سیطره و سروری یکی از تاریخی‌ترین تمدن‌های تاریخ بشر، خودآگاهی تاریخی در هر سطحی، نقد و تحلیل تاریخی و ردیابی و رصد با دقت و مراقبت و بصیرت و هوشمندانه تحولاتی که در درون و بیرون مرزها اتفاق می‌افتد، زره‌ای است که می‌باید بر تن کرد و سپر ستبری است که می‌بایست در کف گرفت تا در جهان فراپیچیده و به طرز بی سابقه خطر خیز و شلعه بیزی که زندگی می‌کنیم فرو نپاشیم و دچار زوال و اضمحلال تاریخی نشویم.
دانشگاه تهران به عنوان دانشگاه مادر در تاریخ متأخر و جامعه معاصر ما با کارنامه درخشانش شانه به شانه دیگر دانشگاه‌های کشور علی‌الخصوص دانشکده‌های علوم انسانی و زبان و ادبیات در صف مقدم تجهیز فرزندان کشور به خودآگاهی تاریخی و درک و فهم تاریخی از تحولاتی که در درون و بیرون مرزهای ملک و ملت و میهن ما اتفاق می‌افتد، ایستاده است. این دانشگاه چونان دانشگاه مادر و دیگر دانشگاه‌های تاریخ متأخر و جامعه معاصر ما همچنان راه پر پیچ و دشوار و طولانی پیشارو دارند تا در شأن و به منزلت و برازنده قامت رفیع ملت بزرگ ایران بتوان از آن‌ها نام برد.
ایران یک نام نیست. ایران یک جغرافیای عظیم فرهنگی و اقلیم عالم معنوی در مقیاس تاریخ جهانی است. و عمیقاً تأثیرگذار بر تاریخ، فرهنگ جامعه و جهان بشری. متأسفانه و متأثرانه در یک سده و نیم اخیر آنچنان بذرهای مسموم و مهلک تحقیر و تخریب و تحریف و تخفیف و تذلیل و تعلیل را طراحان و معماران و مهندسان و کارگزاران و نظریه پردازان قدرت‌های استعماری بر زمین ذهن و فکر و عقل و فهم ما افشانده و کاشته و باغبانی کرده‌اند که نه تنها از یاد برده‌ایم و فراموش کرده‌ایم ما به عنوان یک ملت دیرینه و دیرپا بر چه تاریخ و فرهنگ و میراث ارزش‌ها و مشاهیر و مفاخر ملّی تکیه زده‌ایم که مقهور و مرعوب و فریفته اربابان دهر و عصر نیز شده‌ایم تا آنجا که باور کرده‌ایم هر نیک ما بد است و هر بد دیگری نیک. به تعبیر عامیانه، مرغ همسایه غاز است. و این غم‌انگیزترین اتفاقی است که در جامعه معاصر ما با ابعاد روانشناختی و جامعه شناختی گسترده افتاده است و نهادینه شده است.
و غم انگیزتر آنکه معلمان و مدرسان تاریخ و فرهنگ ما و زبان و ادب جامعه معاصر ما به تسامح از کنارش گذشته‌اند. مواریث فرهنگی ما اعم از ملموس و ناملموس که رشته‌های اتصال معنوی و حلقه‌های پیوند و پیوستگی ستبر و استوار باطنی ما ایرانیان بوده، برای نخستین بار در معرض مخاطرات و اضمحلال و نابودی جدی قرار گرفته است. متأسفانه زبان فارسی، این عظیم‌ترین و ستبر و زنده‌ترین میثاق و میراث اتحاد ملی دانسته و نادانسته در معرض تضعیف و تخریب و تخفیف قرار گرفته و کثیری از آموزگاران و معلمان و مدرسان مدارس آموزش و پرورش و دانشگاه‌های کشور به سرنوشت ملک و ملت خود حساس نیستند. دخالت‌ها و دستکاری های یله و بی مهار و نامعقول و نامطلوب و مردود جماعتی قشری مشرب و اخباری مسلک و زمان ناشناس در منابع و متون درسی آسیب‌های جدی هم بر روان و رفتار فرزندان میهن ما وارد آورده است هم اثرات و تبعات منفی و خسارت‌بار فکری و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی متعدد را در پی داشته است.
رسانه ملی صدا و سیمای کشور با امکانات و ابزارهای رسانه‌ای و اطلاع رسانی وسیعی که در سطح درون و برون مرزی بدان مجهز است و در کف دارد و می‌توانست نقش مؤثر و مشارکت جدی در تقویت و تحکیم اتفاق و اتحاد و انسجام و اقتدار ملی و مدنی و ایجاد تحرک و تموج و نشاط معنوی در روان و رفتار اقشار مختلف اجتماعی ملت و میهن ما داشته باشد، نه تنها چنین نکرد و چنین نشد که همچنان آب در آسیاب بدخواهان و دشمنان ملک و میهن ما می‌ریزد و به کانون و ابزار تفرقه و تحقیر و تحریف تاریخ و فرهنگ کشور تبدیل شده است. عناصر نفوذی و عوامل تفرقه سوار بر شانه دین‌داران عوام و خرافی و کوته بین و زمان ناشناس، سخن گفتن از افتخارات ملک و ملت را چنان بر مردم ما حرام کرده‌اند که گویی گناهی است عظیم و نابخشودنی. متأسفانه جامعه دانشگاهی ما از کنار اینها نیز همه خاموش و بی تفاوت گذشته است.
سخن آخر آن که اگر می‌خواهید ستون فقرات یک ملت را درهم بشکنید، انگیزه و اراده و عزم سازندگی و نشاط آفرینندگی را که از ریشه و بنیان، فرهنگ قائم به آن است از او بستانید؛ تحقیرش کنید و تخفیفش دهید و خوارش بدارید. گوهر عزت را از او بگیرید و کالای مسموم ذلت را به او بفروشید؛ از ریشه‌ها و تاریخش سخن نگویید. در سراب رهایش کنید و آب را از او دریغ دارید. دست و دامن اندیشه‌اش را از بذرهای نیک و حاصل خیز و برکت بار عزت و عظمت همیشه تهی نگاه دارید. بر شانه ابلهان قومش سوار شوید و خادمان و بزرگانش را به قهر برانید و خائنانش را به خدمت بگیرید به مهر بنوازید. میراثش را به تاراج دهید و به گروگانش بگیرید. زر و گوهر غیرت و دانایی از او بستانید و مس نادانی و تعصب به او بفروشید.

دیدگاهتان را بنویسید