نه تو می مانی ! و نه هیچ یک از مردم این آبادی . . .
سیلک این سکونتگاه کهن بشری، این یادگار پر رمزوراز انسان دیرینه در کانون تفتیدۀ فلات ایران که بسی ناگفته و ناشنیده در دامانِ دل نهفته دارد، کنون بیش از ۸۰ قرن است که بر قامت زمین استوار گشته و اگر زمین و زمانه یار باشد و گرودونه و گردون همیار، بناست تا دست کم ۸۰ قرن دیگر نیز برجای خویش چنین استوار بماند. کم نبوده نامرادیها و ناملایمتیهایی که این دیرینهسال از سر گذرانیده، و کم نیستند مصایب و بلایای کمین کرده در انبان روزگار، در انتظار فرصتی و رخصتی، تا دوباره بر گُردۀ ستُرگ این کهن دیار بر نشینند. باری زلزله، باری سیل؛ باری خشکی، باری قحطی؛ باری جنگ، باری بیماری؛ باری یورش، باری هجوم؛ باری ظلم، باری ستم؛ زمانه هرگاه حیلهای نو در میان افکند، و هر بار این سیلک و سیلکیان بودند که گوی توفیق از میان در ربودند.
این بار نوبت زمین و زمانۀ ما بود تا فن و ترفندی از جنس دیگر بر بندد و دست نامرادی خویش را از آستینی دیگر بر شانۀ سیلک به در آورد؛ دستی از جنس آجر و سیمان، از جنس تیر و تیرچه، از جنس ورق و آهن. شوربختانه طی ۴ دههای که گذشت، سیلک به دفعات مورد بیمهریها و ناملایمتیها قرار گرفت؛ یک بار در سال ۱۳۵۸ که جمعی نادانسته و ناشایسته بر پای سیلک گرد آمدند تا این گوهر نایاب ایران زمین را به تیغههای بلدوزر بسپارند و این یگانه میراث آرمیده بر زمین تفیدۀ کاشان را از بیخ و بُن برکنند، که اگر صلای بلندهمتانِ کاشان مانع نمیشد، داغ آن ننگ برای همیشه بر دامن مردمان این سرزمین ماندگار میشد؛ زهی همت بلند و طبع فرهنگخواه کاشانیان. بار دیگر زمانۀ جنگ ۸ ساله بود، که ویرانههای سیلک و پستی و بلندهای آن که بیشباهت به تپه ماهورهای تفتیدۀ خوزستان و عراق نبود، محلی برای آزمون و آمایش عملی نیروهای مردمی جهت اعزام به جبههها بدل شد؛ کمی بعدتر در دهۀ هفتاد سیلک از یک سو به مامن و ماوای بیخانمانها و معتادان مبدل شد، به نحوی که بر دامان سیلک “سرنگ” بر “سیاله” پیشی گرفت و از سویی دیگر سکوی پرعظمت سیلک، این کهن میعادگاه مردمان باستان، که زمانی سکوی عزیمت به سوی ملکوت الهی اسواران باستان بود، بدل به سکویی برای پرش و جولان موتورسواران، و زمین بازی کودکان و میدان بزم “شترکُشان” شد. این بار نیز مردان و زنانی از تبار فرهنگ، مست از بادۀ دانش و هنر باستان و باستانشناسی در “طرح بازنگری سیلک” همت راست کرده و دست اندر دست دلدادگان و شیفتگان “اهلِ کاشان”، مانع از گزند بیشتر به دامان این بوم پرصلابت شدند. در دهۀ هشتاد و نود، که رواج بازار سود و سودا بود، نوبت به نوکیسگان و تازه از گَردِ دوران رسیدگان رسید که این بار با چشمانی حریصتر از همیشه و با دندانهای طمعِ تیزتر از همه وقت، روزبهروز و ساعت به ساعت، هر جا و هرگاه که فرصتی و رخصتی دست داد، از فرود آوردن هیچ خراش و تراشی بر پیکر و دامان این مام فرهنگ و هنر کاشان دریغ نکردند. سیر ساخت و سازهای غیرمجاز و غیرقانونی بود که طی این دو دهه در محدودۀ عرصه و حریم این اثر ارزشمند ملی، چونان دملهایی زردگون سر از دامان سبز و لطیف آن به در آوردند.
اکنون دست روزگار، “گوی توفیق و کرامت” را در میان ما و همعصران ما فکنده، در انتظار که “کس به میدان به در آید”. این بار “قرعۀ فال” به نام ما خورده تا این رطل گران را برگیریم و از میِ دانش و هنر و فرهنگ سیلک، کام تشنگان بر آوریم. این رسالت خطیر کنون بر دوش ما نهاده شده تا آنچه که از پیشینیان به میراث بردیم، بر کف با کفایت خویش نهاده و آن را در طَبَق آیندگان وا نهیم. کنون نوبت ماست تا با جد و جهد در راستای حفاظت و حراست از این میراث، جامه هر چه پالودهتر از تن به در آوریم و نام و یادی نیک در خاطر آیندگان بسازیم.
به هر روی تا کنون چنین مینماید که هرگاه که دست روزگار بازیای نو از برای سیلک رخ نمود، در آخر این سیلک و سیلکزادگان بودند که هر بار قویتر و پر قُواتر از پیش، گویِ توفیق از میان به در برده و هشیارتر از گذشته در انتظار نشسته و کمر به حفظ و حراست از آن بستهاند تا بار امانت این گوهر ِگرانِ ایرانزمین را از دوش خویش برداشته و بر دوش فرهنگ جویان و فرهنگ خویان نسل بعد بسپارند. چنین است که ما انجام این رسالت را بر گردن خود و معاصرانمان وظیفه دانسته و اهتمام تام داریم تا هر مایه و پایه که در توان باشد از برای حفظ و ماندگاری این یادگار ارزشمند بر دایرۀ دهر افکنیم.
جواد حسین زاده ساداتی
عضو هیئت علمی گروه باستان شناسی دانشگاه کاشان،
سرپرست پایگاه میراث فرهنگی سیلک