مطالب تازه
صفحه اصلی / اخبار / آوار زلزله های انقلاب و مسئله مغاک دو تاریخگی

آوار زلزله های انقلاب و مسئله مغاک دو تاریخگی

دکتر حکمت اله ملاصالحی استاد باستان شناسی ایران در آیین نکوداشت دکتر نگهبان به سخنرانی پرداخته بودند که متن این سخنرانی منتشر می شود.


بخش نخست

آوار زلزله های انقلاب و مسئله مغاک دو تاریخگی

حکمت اله ملاصالحی 

خدمت میزبانان و مهمانان گرانمایه، استادان ارجمند و دانشجویان عزیز سلام عرض میکنم.نام بلند و یاد مرحوم  عزّت اله نگهبان بهانه ای مبارک است تا آنچه بر سر مآثر تاریخی و محوطه های باستانی و مواریث فرهنگی مُلک و ملت ما آمده است یکبار دیگر زیرسقف بلند تالار فرودسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران باز بینی و بازخوانی و آسیب شناسی گردد و برای پیشگیری از تخریب ها و تاراج های بیشتر چاره ای  درباره اش اندیشیده شود.

 دهه هاست که جمعی از باستان شناسان و میراثیان آگاه و دلسوز میهن ما شاهد و نگران  تجاوز و تخریب و تاراج و تحریف گسترده مواریث فرهنگی کشور اعم از ملموس و ناملموس هستند. برای یک ذهن متعارف و معمولی دیدن معلول ها و مدلول های ملموس و مصادیق عینی آسانتر از ردیابی و رصد سلسله ای از علت ها و دلیل ها و عامل هائیست که اغلب چشم گریزند و در چشم نمی آیند و قابل لمس و مشاهده نیستند. داوری های مردم کوچه و بازار که سرشان گرم زندگی روزینه  است و مانوس با اتفاقات روزمرّه بیشتر معطوف به معلول ها و مدلول های ملموس و در دسترس و مصادیق عینی پیش رویشان است . آنها علت ها و دلیل  ها و عامل ها را علی المعمول با معلول ها خلط می کنند و معلول را علت می بینند این را بر منبر و مسند آن می نشانند . زندگی روزینه آنها پر از چنین اختلاط ها و امتزاج ها  و سوء فهم هاست . اتفاقا” مباحث اکنون ما بیشتر معطوف و متفطن و متوجه به علت ها و  سبب ها و دلیل هائیست که در وخیم تر و بحرانی تر شدن  وضع مواریث فرهنگی  کشور دخیل بوده  و ویرانی ها را بدنبال داشته  و  تاراج ها را دامن زده اند و تنور تحریف ها داغ تر کرده اند.

در علم پزشکی و حرفه پزشکان، پزشکانی  که  حاذق ترند و با تجربه تر مادام که علل و اسباب بیماری را در بیماران دقیق و درست تشخیص ندهند برای بهبود و درمان بیمارانشان نسخه نمی پیچند و دارو تجویز نمی کنند و تصمیم به جراحی نمی گیرند و دست به جراحی نمی برند. این  حکم منطق و قاعده حرفه آنهاست. اتفاقا” ما نیز برای بهبود و علاج اوضاع وخیم و نگران کننده مواریث فرهگی کشور اعم از مواریث ملموس و ناملموس به چنین روش ها و راهکارهای پزشکانه سخت نیازمندیم.مباحثی که در اینحا مطرح و دامن زده می شود معطوف به ردیابی و رصد سلسله ای از علت ها و سبب ها و دلیل هائیست که چنین معلول ها و مدلول هایی را درجامعه معاصر و پسا انقلاب ما بدنبال داشته اند. به عبارت دیگر سعی می شود آنچه اتفاق افتاده است نخست معاینه و تشخیص علت و سبب و دلیل شود و سپس نسخه ای و دارویی برای علاج در پیچیده و تجویز شود. البته کار در اینجا بمراتب دشوارتر و بسیار پیچیده تر از جامعه و جهان پزشکی و علم و عمل و حرفه پزشکان و بیماران است و علاج بیماری های جسمی.اینجا پای زلزله درمیان است و آوارهای سخت و سنگین و سهمگین انقلاب های اجتماعی و زیر و زبر شدن ساختارها و نظام های فکری و ارزشی و اعتقادی و امثالهم و انواعهم و اطوارهم.اینجا مسئله شیوع این یا آن ویروس مهلک در جسم مردم یک جامعه نیست.مسئله بسیار پیچیده تر و دشوارتر از تشخیص و شناسایی شیوع این میکروب  مُسری و مزمن و آن ویروس مهلک و مرگبار است. میکروب های مهلک و ویروس های مسری و مزمن و مرگباری که به تاریخ و فرهنگ و جان جامعه ها حمله می کنند بسهولت قابل شناسایی نیستند. وقتی هم شناسایی می شوند بسهولت درمان نمی پذیرند.اتفاقا” این ویروس ها و میکروب های مزمن و مهلک به طبیبان بیش از بیماران حمله ور می شوند و زندگی آنها را بمخاطره می افکنند.سالهای سخت و سرد و منجمد  و پرهزینه و پرخسارت و پرخیانت و پرخباثت حاکمیت دولتیان نامحمود نهم و دهم  این چنین غم انگیز بسر شد.کارنامه مردود و خیانتبار مدیران سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری آن سالهای  سیاه را ملت ما هرگز از یاد نخواهد برد.

 باری بحث را  با گشودن طومار زلزله  انقلاب های اجتماعی پی می گیریم. زلزله های طبیعی  علی المعمول در ثانیه و دقیقه و در کوتاه زمان اتفاق می افتند. پس لرزه هایشان نیز چنینند .زلزله انقلاب های اجتماعی پر دامنه تر و طولانی مدت تر اتفاق افتاده اند. پس لرزه هایشان نیز چنین بوده است. زلزله انقلاب بزرگ و سرنوشت ساز فرانسه از سال های ۱۷۹۵، ۱۷۹۹  آغاز تا  سال های ۱۸۰۴   و ۱۸۱۵ میلادی ادامه داشت. زلزله انقلاب اجتماعی اکتبر ۱۹۱۷ روسیه از سال ها پیش  در ارض تاریخ  رو سیه  احساس شده بود و جامعه روسیه را تکان داده بود و تا پایان دوره حاکمیت مطلق و مستبدانه استالینی ادامه داشت.زلزله انقلاب چین به رهبری مائو تسه تونگ از سال های ۱۹۴۹ تا انقلاب فرهنگی به رهبری همسرش در ۱۹۶۶میلادی ارض تاریخ چین را تکان می داد.

 انقلاب های اجتماعی  هر کدامشان در نوع و در مقیاس خود زلزله اند. البته زلزله از نوع دیگر.  زلزله ها ای که در ارض تاریخ جامعه ها اتفاق می افتند. بهر میزان لرزش ها و تکان های انقلاب پرشدت تر و پر قوّت تر اتفاق افتاده است وسعت تخریب ها و آواری که برسر انقلابیون و جامعه انقلابی فرو ریخته است هم سنگین تر بوده است هم سهمگین تر. هنگام وقوع زلزله ی انقلاب ساختارهای اجتماعی و اعتقادی و نظام های ارزشی و فکری  و در یک کلام مدنی و معنوی  جامعه ها بهر میزان سست بنیاد تر و نا استوارتر و فرسوده تر امکان درهم شکستن و فرو پاشیدن و فرو ریختنشان  هم آسانتر هم بیشر و هم جدی تر. با این همه، همه ی  ساختمان پیچیده و تو بر توی جامعه ملتهب از انقلاب و همه ساختارهای اجتماعی آن یکباره و بطور کامل  بهنگام وقوع زلزله منهزم و منهدم  و مضمحل نمی شوند و فرو نمی ریزند. برخی ساختارهای اجتماعی و نظام  های ارزشی و فکری و اعتقادی مقاومت می کنند و برجای و برپای می مانند. برخی  دیگر  مرمت و بازسازی  و احیا می شوند و در جامعه و جهان بعد انقلاب بر پای می ایستند و  بر پای می مانند. برخی حرفه ها و نهادها و تشکیلات و سازمان ها و علم ها و عمل ها و رسم ها و سنت ها و رفتارها و کردارها نیز منسوخ و متروک و یا مترود و ممنوع تلقی  یا اعلام می شوند و برخی دیگر با صورت و سیمای دیگر بر صحنه می آیند  و بساط و بازارشان  هم گرم تر و پر رمق تر و پر رونق  تر هم پرمشتری تر می شود. همچنین بساط و بازار برخی گروه های اجتماعی و اعتقادی  گشوده تر و گرم ترمی شود و بساط و بازار برخی دیگر برچیده تر و بسته تر و کم رمق تر و  کم رونق تر می شود و مشتریانشان را نیز از کف می دهند و دچار کساد و رکود می شوند.

 سرگذشت بسیاری از حرفه ها و رشته ها و دانش ها و مسلک ها و مشرب های فکری و فرقه های اعتقادی و انواع و اطوار هنرها  و مهارت  ها نیز بیش و کم بر همین منوال و روال  بهنگام وقوع زلزله ی انقلاب های اجتماعی بوده است. برخی رشته ها و دانش ها یا هنر ها  و مهارت ها بازارشان گرم تر و پر رمق تر و پر رونق تر و پرخریدارتر شده اند و  با توسعه و رویش و رشد و اقبال و استقبال جامعه انقلابی مواجه بوده اند و برخی دیگر سرگذشتی غم انگیز داشته و دستخوش قبض شده و با بی مهری مواجه شده اند و با سوء ظنّ و تردید به آنها نگریسته شده است.مصادیق مشخص و عینی همه مواردی را که بسیار فشرده و کوتاه یاد آورشدیم طی چهار دهه اخیر پس از وقوع زلزله انقلاب بهمن ۵۷ جامعه ما از سرگذارانده است و همچنان نیز با آوارهای سنگین و سهمگینش دست و پنجه می فشارد. زلزله و آوار در طبیعت همه انقلاب های اجتماعیست لیکن درجه و دامنه و شدت و قوّت زلزله ها و وسعت و سنگینی تخریب ها و  آشوب و آوارشان از  جامعه ای به جامعه دیگر متفاوت بوده است.

 دشوار است که بپذیریم همه ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و نظام های فکری و ارزشی و اعتقادی  جامعه و جهان بشری ما روی کمربندها و گسل های  زلزله خیز ارض تاریخ بنیاد پذیرفته اند . دشوار است که بپذیریم ارض وجود و تاریخ آدمی هماره زلزله خیز تر از ارض طبیعت بوده است و زلزله های ارض تاریخ نیز سنگین تر و سهمگین تر از زلزله های ارض طبیعت و جغرافیای طبیعی اتفاق افتاده اند.مع الوصف شواهد و قرائن فراوان درستی چنین واقعیتی را تایید می کنند. این موضوع  برغم  آن که نیاز به توضیح بیشردارد لیکن در بحث اکنون ما در نمی گنجد و از گشودن طومارش صرف نظر و پرهیز می شود. بهر روی نظریه گسل ها و کمربندهای زلزله خیز ارض وجود و تاریخ آدمی جای بحث بسیار دارد و در باره زلزله های انقلاب های اجتماعی در ذیل این نظریه سخن بسیار می توان گفت و درس های بسیار برگرفت و عبرت های فراوان آموخت.

باری دانش باستان شناسی در قیاس با بسیاری از رشته ها و دانش های همتبارش پس از وقوع زلزله انقلاب اسلامی بهمن  ۵۷ سر گذشتش  در جامعه بعد انقلاب میهن ما دراماتیک تر و پر ماجرا تر و پیچیده تر بوده است. موقعیت و وضع بافت ها و بناها و مآثر تاریخی و محوطه های باستانی و مواریث فرهنگی  کشور از دانش باستان شناسی هم فاجعه بارتر هم غم انگیزتر و دراماتیک تر بوده است.در همان سال های دهه نخست انقلاب  رشته باستان شناسی که تنها رشته باستان شناسی کشور بود و زیرسقف رفیع دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران تدریس می شد در معرض خطر انحلال جدی یا ادغام در رشته های دیگر قرارگرفت که بخت یارشد و چنین اتفاق نامحمود نیافتاد. موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران که تنها موسسه باستان شناسی کشور بود بیش و کم تعطیل شده بود و از  چرخ فعالیتش از حرکت باز ایستاده بود و  اثری و خبری از طرح ها و برنامه های  علمی و عملی در آن نبود و در حالت اغماء بسرمی برد .  مسئولان موسسه دهخدا به بهانه های متعدد تلاش می کردند ساختمان موسسه را ضمیمه موسسه دهخدا کنند و بر آن ادعای مالکیت داشتند.البته پس از بازگشت راقم این سطور با حمایت های بیدریغ و بموقع مدیر وقت  گروه آقای علی اکبرسرفراز و  جمعی از اساتید و دانشجویان  گروه  باستان شناسی و ریاست وقت دانشکده ادبیات و علوم انسانی مرحوم دکتر مجتبوی و رئیس دانشگاه تهران آقای دکتر رحیمیان حفظه الله تعالی موسسه باستان شناسی طی مراسمی در حضور رئیسان و معاونان و مدیران ارشد دانشگاه تهران و دانشکده ادبیات و گروه باستان شناسی و سازمان میراث فرهنگی و جمع کثیری از دانشحویان رشته باستان شناسی و علاقمندان به تاریخ و فرهنگ و میراث کشور  رسما”باز گشایی شد.پس از بازگشایی مرحوم نگهبان دوبار از موسسه باستان شناسی بازدید کرد وابراز خرسندی ورضایت میکرد از اتفاق مبارکی افتاده بود. موزه و کتابخانه و دفتر عکاسی موسسه که مرحوم دیزجی مسئولیت آنرا سال های متمادی بر عهده داشت بار دیگر فعال شد. رئیس وقت دانشگاه به مکاتبات پی به پی و پیگیر و  در خواست های  موکد و موجه اینجانب برای اختصاص بودجه ای مشخص بمنظور و بمقصد بکاراندختن و فعال کردن و تحقق بخشیدن طرح ها و برنامه های پژوهشی و  مطالعات میدانی موسسه  پاسخ مثبت دادند  و خرمن آن مساعی  و مجاهدت ها ببار نشست و امکانات چشمگیری  علی رغم شرایط دشواری که کشور با آن دست در گریبان بود و دست و پنجه می فشرد در اختیار موسسه نهاده شد و موسسه  جان تازه  ای گرفت. کاوشهای آموزشی گروه و موسسه بار دیگر رمق و رونق  تازه گرفت و دانشجویان دختر که از مشارکت در کاوش ها منع شده بودند بار دیگر شانه به شانه دانشجویان پسر برای گذراندن واحدهای درسی میدانی ملزم به مشارکت در کاوش ها و بررسی های آموزشی باستان شناسی دانشگاه شدند.

 پس از زلزله انقلاب مرکز باستان شناسی  نیز منحل شد و سازمانی با نام و تحث عنوان  سازمان میراث فرهنگی تاسیس شد و متولیان  و سکانداران کشتی به گل  نشسته مآثر تاریخی و محوطه های باستانی و مواریث فرهنگی کشور دیگر باستان شناسان نبودند معماران و مهندسان مرمت بودند و نا آشنا به پیچیدگی ها و ظرافت های رشته باستان شناشی و  بی بهره از دانش و دانایی و تخصص و تجربت و مهارت در مطالعات میدانی پرهزینه و عمرخوار و حساس باستان شناسی و نا آشنا به اهمیت  و ضرورت صیانت از محوطه های باستانی . البته درمیانشان مدیران دلسوز ملک و ملت و  متوجه و متفطن و آگاه به اهمیت  و ضرورت صیانت از مآثرتاریخی و محوطه های باستانی و مواریث فرهنگی کشور و علاقمند به دانش باستانی شناسی هم بودند. مرحوم مهندس شیرازی و آقای دکتر مهدی حجت با باستان شناسان هم روابط خوبی داشتند هم کارنامه درخشانی از خود در تمام سالهای مدیریتشان برسازمان میراث فرهنگی جدید التاسیس از خود بجای نهادند. مع الوصف و مع الاسف آن سوء ظن ها و بی مهری ها و جفای به دانش باستان شناسی و جامعه  باستان شناسان همچنان سال های پس از انقلاب ادامه داشت و ادامه یافت و برای کشور هم پرهزینه و پرخسارت و ویرانگر بوده است هم آسیب های فرهنگی و مدنی  و معنوی بسیاری را بدنبال داشته است. تاوان و هزینه سنگین و سهمگین این بی مهری و بی توجهی و جفای به دانش باستان شناسی و جامعه باستان  را مآثر تاریخی  و محوطه های باستانی و مواریث فرهنگی کشور می بایست می پرداختند که پرداختند و همچنان می پردازند. طی دهه های بعد از انقلاب بسیاری از بافت ها و بناها و مآثر تاریخی و محوطه های باستانی در معرض تجاوز و تخریب و تاراج گرفتند . حتی برخی از آنها که تعیین حریم شده بودند و بثبت ملی رسیده بودند نیز از ثبت خارج  شدند و مورد تخریب قرارگرفتند و از صفحه تاریخ حذف شدند. البته اتفاقاتی از این دست را در زلزله همه انقلاب های اجتماعی از انقلاب بزرگ فرانسه و روسیه بعد لنین و استالین  گرفته تا انقلاب چین پس از مائو شاهد بوده ایم.چیزی  که سخت انسان را نگران می کند چهار دهه زمان کوتاهی نیست. عمر یک نسل را بطور کامل فرا پوشانده است  و جامعه ما همچنان زیرآوار زلزله های انقلاب دست و پنجه می فشارد و شاهد و ناظر خاموش و بی طرف و بی توجه به تجاوز و تخریب و تاراج و نابودی  گسترده  بناها و بافت ها و مآثرتاریخی و محوطه های باستانی و محوطه های باستانی کشور هستیم. واقعیتی که توجیه پذیر و پذیرفتنی نیست.

متاسفانه افتتاح پی به پی گروه های باستان شناسی زیرسقف دانشگاههای آزادِ رها و آزاد  از تعهد و احساس مسئولیت به سرنوشت کشور نه تنها رویش و رشد معرفت باستان شناختی را  در جامعه  پسا انقلاب کشور بدنبال نداشته است که استدراج و تنزل دانش باستان شناسی  را به ابزار معیشت  نیز دامن زده است و در پی داشته است.کارنامه دانشگاه های آزاد سود و سودا در آسیب درصیانت و پاسداری وامانتداری از مواریث فرهنگی کشور نه تنها درخشان نیست که متاسفانه  مردود هم است. از همه غم انگیز تر آنکه برخی از دانش آموختگان رشته باستان شناسی  همین دانشگاه های آزاد  از تعهد  و احساس مسئولیت به ملک و ملت  خود در امانت خیانت کردند و با باند های قاچاق اشیاء و اموال و آثارباستانی همدست شدند.  کارنامه مردود و پرونده  سیاه این جماعت سوداگر در پلیس فتا موجود است و درس عبرتست برای نسل های آینده!  البته در پس پشت این برزخ بی تاریخی و سرگشتگی و سرگردانی  و سردرگمی که نسل جامعه پسا انقلاب ما با آن دست در گریبان است دلیل ها و علت های متعدد نهان است که هم نقد و تحلیل و واکاوی جامعه شناختی را می طلبد هم روان و رفتارشناختی اجتماعی هم  نقد و تحلیل تاریخی و فکری و فلسفی عمیق  و وثیق تر را در باره اتفاقات و تحولات تاریخی جامعه معاصرما درآن سال های منقلب و ملتهب .بی مناسبت نیست به اجمال به پاره ای از دلیل ها و علت ها با ذکر مصادیق در اینجا اشاره شود:

شعله ور شدن آتش جنگ میان ایران و عراق در همان سال های نخست انقلاب که نزدیک به یک دهه بطرز همه جانبه جامعه پسا انقلاب میهن ما با آن درگیرشده بود و سرانجام  با جان فشانی ها و دلاوری های فرزندان رشید کشور در دفاع از مرزها و سرزمین ارزش های خویش  متجاوزان  بعقب  و  به بیرون رانده شدند لیکن فشار سنگین قدرت ها و نظام های سلطه فرامنطقه ای بر جامعه انقلابی و ملتی که مطامع و منافع نامشروع و ناموجه آن ها را به مخاطره می افکند همچنان ادامه داشت و ادامه یافت و اعمال انواع تحریم های تحمیلی و ظالمانه  نظام ها و قدرت های سلطه  فرامنطقه ای بر کشور، مشکلات اقتصادی و تنگناهایی معیشتی، توسعه شتابناک صنعتی و صنعتی کردن کشور، پی افکندن و ساختن پی به پی سدها و بندها و گشودن تونل ها و کشیدن راه ها و نهادن و گشادن ریل ها و بپا و بنا کردن و ایجاد مجتمع های عظیم صنعتی در مناطق مختلف کشور بدون توجه و بدون پیش بینی و پیشگیری از آسیب ها ای که به منابع طبیعی و زیست بوم و ابنیه و بافت های تاریخی و محوطه های باستانی می توانست وارد شود؛ رویش و رشد شهرها و مراکز و مجتمع های شهری جدید ،  افزایش جمعیت و مهاجرت شتابناک جمعیت های مولد روستایی به سمت شهرهای مصرفی که افول و زوال فرهنگ و زندگی جامعه روستایی  کشور را دامن می زد و تسریع می کرد و از همه غم انگیزتر   به حاشیه رانده شدن دروس و منابع و متون  مرتبط با تاریخ و فرهنگ ملی از کتب و منابع و متون درسی، نسلی را زیرسقف های ترک خورده آموزش و پرورش تربیت می کرد و تعلیم میداد که دیگر نه احساسی از ایرانی بودن در جانش بود نه انگیزه و اندیشه ای  از تعلق خاطر تنور ذهن و ضمیر و حافظه تاریخی اش  را گرم می کرد نه از عقبه تاریخی و سابقه مدنی و پیشینه معنوی و غنای فرهنگی مُلک و ملت خویش آگاهی داشت و نه از ملزومات و مقتضیات دنیای مدرن چیزی می دانست و معرفت و منظری درست  از آن داشت و نه الترامی به ارزش های پذیرفته شده دنیای مدرن .ارزش هایی بمانند حقوق شهروندی، قانون پذیری و تمکین به قوانین مدون و مصوب و مراعات حقوق اجتماعی و الترام به صیانت از منابع حیاتی و میراث طبیعی و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگ ملی و بشری توجه و آگاهی و تعهد و احساس مسئولیت به نظم و زیبایی جامعه شهری و روستایی  و آراسته و پاکیزه نگاه داشتن بهداشت عمومی  همه ارزشهای پذیرفته شده  جامعه و جهانیست که درآن زندگی می کنیم  و ده ها علت و دلیل و سبب و سبق دیگر دست در دست هم دادند و فکر و عقل و فهم و طرح و تدبیر صیانت از مآثرتاریخی و محوطه های باستانی و مواریث فرهنگی را از اولویت  طرح ها و برنامه های حاکمان و دولتیان و مدیران ریز و درشت و کم تجربه جامعه بعد انقلاب میهن ما خارج کردند و به حاشیه راندند. باید اذعان کرد که متاسفانه و متاثرانه دهه هاست جامعه ما با چنین  ارزش هایی که ذکرش رفت  وداع گفته است ؛ نه تنها با ارزش های پذیرفته شده جهانی  وداع گفته است که با آن سر ستیز هم دارد! و ده ها و ده ها دلیل و علت و مصداق و مورد عینی دیگر چنان که درپیش یادآورشدیم اهمیت و ضرورت صیانت ار مواریث فرهنگی  و حفاظت از مآثر تاریخی و محوطه های باستانی کشور را از اولویت در طرح ها و برنامه های دولتیان و مجلسیان و مدیران جامعه بعد انقلاب کشور  به بیرون و به حاشیه می  راند و به مخاطره می افکند.

    پس از اندوختن و از سرگذراندن آن تجربه ها و آسیب های سنگین و سهمگینی که به منابع طبیعی و حیاتی و  مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و محوطه های باستانی کشور وارد آمده است  اینک  سئوآل اینست  برای پیش بینی و پیشگیری پیشنهاد چیست و چه چاره ای در سرداریم و چه کلیدی و تدبیری در کف؟ به دیگرسخن اکنون چه می باید کرد و چه راهی را می توان رفت که  هم از هزینه ها و خسارت ها کاسته شود هم دستآوردها افزون گردد و جامعه و جهانی را بنیاد نهیم که برازنده ملت ما باشد و در منزلت  و مرتبط کشور ما. برازنده ملتی تاریخی و پرمایه و غنی از اخلاق و معنویت و با دستآوردهای عظیم فکری و فرهنگی و تاثیر گذاربر تاریخ ،فرهنگ ، جامعه و جهان بشری .

دو سئوآل مهم و کلیدی پیشاروی ماست که جامعه میراثیان و باستان شناسان میهن ما می باید به آن پاسخ  صریح و شفاف بگویند و بدهند. نخست  آن  که اساسا” چه حاجت و ضرورت به حفاظت از بناها و بافت های فرهنگی و مآثر تاریخی و محوطه های باستانی و صیانت از مواریث فرهنگی؟ دو دیگر آن که جایگاه و نقش و سهم  دانش باستان شناسی و دیگر رشته ها و دانش ها و نهاد ها و سازمان ها و تشکیلات اداری و اجرایی و حقیقی و حقوقی مرتبط هم در صیانت از مآثرتاریخی و مواریث فرهنگی هم در شناختن و شناساندن و تعریف و معرفیشان چگونه و به چه درجه و دامنه ایست؟ممکن است گفته شود به این سئوآل های بظاهر بدیهی و از جنس هایدگری از پیش پاسخ گفته شده است و طرحشان توضیح و تکرار واضحات است لیکن بصراحت می باید گفت و  اذعان کرد که چنین نیست. توضیح داده می شود که چگونه و چرا چنین نیست. متاسفانه  جامعه معاصر ما بیش از یک سده است که وارد تاریخ و فرهنگ و نظام  فکری و ارزشی و معرفتی عالمی شده است و زیر سقف  عالمی زندگی می کند که آنرا نمی شناسد. دولتیان و مردم ما شناخت و فهم درست و دقیق از آن ندارند.  همه ما در مزرعه های سبز و خرّم دستآوردهای فکری و علمی و فنی آن می خرامیم و با ارزش های آن در ستیزیم.نمی دانیم در کجای تاریخ ایستاده ایم. چه نسبتی با تحولات عظیم و بی سابقه عالم مدرن  و ارزش های مدرنیته داریم و بر کدام سنت و میراثی خود تکیه زده ایم و محور تاریخ ما که سنگ آسیاب فرهنگ و تمدن ما برگردش چرخیده و گردیده است  از آبشخور کدام سنت و میراثی  جان گرفته و تداوم داشته و بالیده است؟وقتی این سئوآل را از هگل و یاسپرس و هایدگر و لئو استراوس می کردند به صراحت می گفتند آتن فیلسوفان و اروشلیم نبوی و  خاورنزدیک پیامبران و آن سوتر تا مرز های شرقی  ایران نبوی و مزدایی.  اگر  همین سئوآل از معلمان  تاریخ و فلسفه ما بشود چه پاسخ خواهند گفت؟ اگر از آن ها پرسیده ما بعنوان یک ملت تاریخی در کجای تاریخ ایستاده ایم ؟ برکدام سنت و میراثی تکیه زده ایم؟ ایرانی و مسلمان بودن ما محمل چه معنائیست ؟ سنگ آسیاب تاریخ و فرهنگ و تمدن ما در سه هزاره اخیر بر مدار کدام سنت و میراثی در گردیده و چرخیده است؟ طلوعگاه  ایران نبوی کجاست؟ نمی دانیم چه پاسخ خواهند گفت. حتی ممکن است  طرح مسئله ها و مباحثی از این جنس  برایشان ملال آور در نظرآید. ملاحظه می کنید که گاهی بداهت چقدر می تواند ذهن و فکر و عقل و فهم ما را فریب دهد و اغفال کند.  زلزله ها در خواب یا هیچ  احساس نمی شوند یا دیر احساس می شوند یا اندک  و با تاخیر و پس از بجای نهادن خسارت و تلفات بسیارسنگین احساس شده اند. بصراحت باید اذعان کرد هنوز حتی اصحاب فکر و فلسفه  جامعه معاصر ما  زلزله های سخت و سنگین و سهمگینی که در ارض تاریخ  قاره و منطقه  و جغرافیای غربی جامعه و جهان بشری ما   اتفاق افتاده است و پس لرزه هایش در مقیاسی سیاره ای و جهانشمول  ارض تاریخ ، فرهنگ ، جامعه و جهان ما را لرزانده است احساس نکرده اند.

  بهرروی بحث را با توضیح و پاسخ به دو سئوآل پیشین پی می گیریم.سده های پانزده و شانزده و هفده که بعدا” به رنسانس یا نوزایی اروپائیان تعبیرشد درمنطقه غربی تاریخ علی الخصوص جوامع اروپای غربی با نوعی بیداری و آگاهی و اندیشه  و فهم تاریخی جدید و رویکرد به گذشته به ماهو گذشته آغازشد. توجه باستان شناسانه به ابنیه و آثار هنری  بویژه مسکوکات و مجسمه ها و مآثر و مفاخر و مشاهیر تاریخی و اسطوره های عهد باستان یونانی- رومی درمیان صاحبان سرمایه و ثروت و قدرت و دولت و اهل و ذوق و هنر و دانش و دانایی حتی در میان کلیسائیان درآن زمان رونق گرفته بود و بازارشان گرم  و پرمشتری بود. فرهنگ رنسانس ایتالیای آن سده ها  که یاکوب بورکهارت پدر تیتوس بورکهارت آنرا با دقت  مراقبت عالمانه وصف کرده است(بورکهارت۱۳۷۶) چنین فرهنگی و بود و چنین آهنگی داشت.  فرهنگ جوامع دیگر اروپای غربی نیز چنین بود و با چنین ضرباهنگی حرکت می کرد (ارنست کاسیر۱۳۹۱،امیل بریه۱۳۹۰،مایکل آلن گیلسپی۱۳۹۸). رویکردهای آرکئولوژیک به گذشته که  متعاقبا” بر صحنه فراخوانده شدن و آمدن دانش باستان شناسی بمثابه رشته و دانشی مستقل و  دانشگاهی  را بدنبال داشت معلول و مدلول و مولود همین تحولات و اندیشه و آگاهی و بیداری  و فهم تاریخی انسان عالم  مدرن در منطقه غربی تاریخ در آن سده های منقلب و متحول بوده است.سده های هژده و نوزده در همان منطقه و قاره غربی که بعد به سده های روشنگری در اروپا تعبیرو تعریف می شود  هم برای قاره غربی هم  برای  همه جامعه ها وجمعیت سیاره ما در مقیاسی انسانشمول و فراگیر تعیین کننده و سرنوشت ساز بوده است. زلزله انقلاب صنعتی سده های هژده و نوزده در جوامع اروپای غربی بویژه در انگلستان و انگلیسی های آنزمان  که خود  در صف مقدم  سیلابی  از کشفیات و اختراعات  نو به  نو ع و دستآرود های  علم و فناوری های مدرن بودند ؛ چهره فرهنگ و زندگی جامعه و جهان بشری ما را در مقیاس جغرافیای تاریخی سیاره ما تغییر داد.فرهنگ و زندگی و اقتصاد و معیشت مبتنی بر مهارت  و صناعت کارگاه ها و ابزارهای کار و شیوه تولید سنتی جای خود را به فناوری یا تکنولوژی گرم و پیچیده و پرشتاب و تولید انبوه کارخانه ها و مجتمع های صنعتی و تولید انبوه  و دستآوردهای عظیم و بی سابقه انسان دنیای مدرن داد و مناسبات  فرهنگی و روابط اجتماعی  و معادلات سیاسی میان فرهنگ ها و جامعه ها و جمعیت ها و نظام های سیاسی سیاره ما را زیر و زبرکرد.انسان قاره غربی که در کانون زلزله هایی بود که در ارض تاریخش رخ میداد شتابان تر و مصصم تر و اندیشورزانه تر از انسان قاره ها و جوامع دیگر متوجه شد که دیگر بازگشت به نحوه زندگی جوامع  به اصطلاح سنتی پیشا مدرن  ممکن نیست.گسل های عمیقی که از آن لرزش ها و تکان ها در ارض تاریخ پدید آمده بود ؛ مغاک ها را پرناشدنی تر می کرد و گسست را  بیشتر و بیشتر میان گذشته و اکنون  دامن می زد . مغاک هایی که می بایست به نحوی و بطریقی پر شود و پلی میان دنیای مدرن و گذشته بپا  و بر قرارگردد.این چنین موزه های عالم مدرن روی آوار  سنت های  اعتقادی و ساختارها و نظام های فکری و ارزشی درهم شکسته و فروپاشیده گذشته بنیاد پذیرفتند. این چنین برای نخستین بارمآثرتاریخی و مواریث و ماده های فرهنگی گذشته و دیگر فرهنگ ها و جامعه ها  برای نخستین بار ابژه  و ماده و منبع  شناخت و اندیشه و آگاهی تاریخی و نظام دانایی انسان عصر و عالمی شدند که موقعیت تاریخی خود را چونان هستنده ای تاریخمند پذیرفته بود و می کوشید زیر سقف و پشت ویترین موزه های عالم مدرن حضور تاریخی خود را در جهان چونان هستنده ای تاریخی ببیند و بشناسد و بفهمد.هیچ تمدنی در گذشته موزه بفهموم مدرن آن بنیاد ننهاد. برای انسان هیچ دوره ای در گذشته حفاظت و مرمت و بازسازی و احیاء و ثبت ملی و جهانی ابنیه و بافت ها و مآثر و شهرهای تاریخی بمفهوم مدرن آن مسئله نبود. اصلا” موضوعیت نداشت.ماده و منبع شناخت به معنای مدرن نبود. برای نخستین بارست که می بینیم حتی ساده و محتمل و مشکوک ترین اثر بجای مانده ازانسان وش های پیش از تاریخ وارد سپهر آگاهی ، اندیشه و فهم انسان از انسان بودن خویش  می شود. نظام دانایی و سنت فکری هیچ دوره ای در گذشته  نه دانش باستان شناختی را به مفهوم مدرن آن می شناخت نه باستان شناسان را در دامن خود پرورانده بود نه ضرورت چنین رویکرد و نحوه شناختی را احساس کرد بود نه زمینه و امکان ظهور چنین دانش و دانایی و فهمی از انسان و تاریخ و فرهنگ برایش فراهم   آمده بود.

 تمدن دوره جدید تاریخی ترین همه تمدن ها در تاریخ، فرهنگ ، جامعه و جهان بشریست که تجربه می کنیم. تمدنی بغایت فراگیر، جنجالی، وسوسه انگیز و تسخیر کننده و بی قرار و ناآرام. هرچه بیشتر ازآن بگریزیم بیشتر تسخیرمان می کند. دیگر هیچ جامعه ای نه  بر زمین تاریخ خود ایستاده است نه زیر سقف آسمان ارزشهای خود زندگی می کند.ارض تاریخ پر از حفره ها و گسل ها و مغاک هاست و در کیهان شناسی عالم جدید دیگر نه اثری و خبری از اسطوره های آسمان بجای مانده است نه انسان سر بسوی آسمان دارد.تمدن دوره جدید تاریخی ترین همه تمدن ها در ادوار و اعصارتاریخ آدمیست . روح غالب برتمدن و نظام دانایی و عقلانیت و ارزش های عالم مدرن یا به مفهوم دقیق تر مدرنیته رویکردهای تاریخی انسان به انسان بودن خویش چونان هستنده ای تاریخی و تاریخمند است. موزه ها معبد خدای تاریخ انسان عالم مدرن هستند و روی آوارهای فروریخته معبد و کلیسای مسیح و خدای سنت و میراث عهدینی بنیاد پذیرفته اند. هرچند ازآن سرچشمه های الهیاتی برآمده است( مایکل آلن گیلسپی۱۳۹۸) لیکن دیگرسنگ آسیابش برمدار آن ریشه ها وسنت ها نمی چرخد و نمی گردد. انسان عالم مدرن خود طراح و مهندس و معمار اندیشه و عقلانیت و ارزش های دیگریست و سنت و میراث دیگری را در تاریخ برای نسل های آینده از خود بجای می نهد. آن تاریخ ایمان و انسان زائر عالم غیب و قدس کلیساها و دیرهای کشیشان و رهبانان و قدیسان اینک تاریخ اندیشه تاریخی انسان تاریخیست و وقتی دکارت می گفت “من می اندیشم پس هستم”(Cogito ergo sum)  چه بسا می دانست تاریخ از این پس تاریخ اندیشه است و حرکتی دیگر آغاز کرده است در منطقه حرکت و عزیمت بسوی افتتاح آدم و عالمی دیگر ایستاده است.تصادفی نیست سه سده ونیم بعد فیلسوف وباستان شناس بریتانیایی راجر کالینوود تاریخ بشر را تاریخ اندیشه تعریف کرد( کالینگوود۱۹۴۹،۱۳۸۸).

باری و بهرروی  از زیر لایه های اندیشه ، آگاهی و وجدان تاریخی او این فریاد همچنان بگوش می رسد که هرچه  می توانید از زیر آورارهای مانده  از  آثار و اثقال و اجسام و اجساد سنت ها و ساختارهای فروریخته توشه برگیرید که مغاک ها سهمگین است و سخت و سنگین و پرناشدنی .این تاریخِ تاریخ و تاریخ معرفت و تاریخ موزه ها و رویکردهای آرکئولوژیک یا دیرینه شناسانه به گذشته به ماهو گذشته تفاوتش با تاریخ و فرهنگ جوامعی که انسانش همچنان بپای ایمان ره می سپارد و تاریخ و فرهنگش  تاریخ و فرهنگ ایمان است و شهود و اشراق و زیر سقف معابد و مساجد و مشاهد متشرفه و آسمان عالم غیب و قدس چونان زائر خود را گرم می بیند و می یابد از زمین تا به ثریاست.در قاره غربی که کانون چنین زلزله هایی بوده است تاریخ غالب تاریخ اندیشه است و ارزش های عالم مدرن. تاریخ انسانی تاریخی و بغایت تاریخ محور .انسانی که  اینک تاریخ و سنت و میراث همه جامعه ها و جمعیت های جهان پیشینه تاریخی و عقبه فرهنگی و سابقه مدنی و معنوی همه اقوام و ملل سیاره ما ودریک کلام ادوار واعصارتاریخی وپیش از تاریخ بشر منبع و ماده تاریخ و اندیشه تاریخی اوست. گمان نمی برم اگر روزی تمدن دوره جدیدفروبریزد و از حرکت باز ایستد یکباردیگرانسانی باچنین ویژگی هایی برصحنه تاریخ بشر ظاهرشود. بهرروی میراثی که این تمدن جنجالی وبی قرار ووسوسه انگیز و دلربا از خود بجای می نهد نقش وسهمش بغایت تعیین کننده وسرنوشت ساز در افتتاح وانفتاح تاریخ وفرهنگ  وتمدن انسان عصر وعهدی که از پس آن می آید خواهد بود. هیچ تمدنی در ادوارگذشته نه علوم باستان شناختی را به مفهوم مدرن آن می شناخت و نه باستان شناسان را در دامن خود بمفهوم مدرن آن پرورانده بود. هیچ تمدنی در گذشته  پدیده موزه به مفهوم مدرن آنرا نه می شناخت نه ضرورت بنیادنهادن چنین تشکیلات عظیم دنیای مدرن برآمده از متن اندیشه و عقلانیت و علم تجربی و ارزش های مدرنیته را احساس کرده بود. موزه معبد موزهای عهد باستان هلنی کجا؟ و  پدیده موزه های عالم مدرن کجا؟ لوور صرفا” یک تشکیلات و نهاد فرهنگی  نیست.آینه ارزش های دنیای مدرن و اندیشه تاریخی و نظام دانایی دنیای مدرن هم هست. همینطور موزه بریتانیا و برلن و وین و اشمولین و واتیکان و متروپولیتن.ما درچنین جهانی زندگی می کنم. از دستآوردهای آن با ولع بهره می بریم.لیکن از بنیان آن ارزشی وفکری وفلسفی وعقلی وعلمی آن شناخت عمیق و وثیقی نداریم.چون نداریم نمی توانیم با آن نسبتی اصیل وعمیق برقرارکنیم. تاریخ ما. میراث ما فرهنگ ما و دریک کلام مآثرتاریخی و مواریث فرهنگی ما منبع و ماده تاریخ اندیشه اوست. اینها همه برای دولتیان و مدیران ما ومردم کوچه وبازار ما زیرخاکی و اشیاء و عتیقه و دفینه اند برای فروش در بازارمکاره سود و سودا !

 باری واقعیت این است که ما چونان بسیاری از جوامع غیرغربی و مدرن پس از  آن زلزله ها و تکان ها ایکه در ارض منطقه غربی تاریخ اتفاق افتاد با نوعی پدیده دو تاریخگی مواجه شده ایم. در این باره بعدا سخن خواهیم گفت.

 دانشگاه تهران ۲۶ بهمن ماه ۱۳۹۸ هجری خورشیدی

دیدگاهتان را بنویسید