مطالب تازه
صفحه اصلی / اطلاعیه ها / بر آمدن پارسیان در روشنای تاریخ

بر آمدن پارسیان در روشنای تاریخ

برآمدن پاسیان در روشنای تاریخ

موضوع برآمدن پارسیان به ایران امروزی و همچنین ساکن شدن آنها در سرزمین انشان و در آمیختن آنها با عیلامیان و پیرو آن پایه‌ریزی شاهنشاهی هخامنشی یکی از بحث‌های ارزنده در تاریخ ایران است که باستان‌شناسان، زبان‌شناسان و تاریخ‌نگاران بسیاری در این باره به بیان دیدگاه‌های خویش پرداخته‌اند. بر آن شدیم تا برای واکاوی دیدگاه‌های بیان شده در این زمینه میزگردی را با باستان‌شناسان برگزار کنیم از همین روی در میزگردی که در ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲ به کوشش انجمن علمی باستان‌شناسی ایران و مجلۀ مارلیک برگزار شد با باستان‌شناسانی چون دکتر حمید خطیب‌شهیدی، دکتر مهرداد ملکزاده، دکتر کامیار عبدی و دکتر لیلا مکوندی که از متخصصان این دوره از تاریخ ایران هستند به گفتگو نشستیم.

 

در آغاز این نشست کامیار عبدی به سخنرانی پرداخت: سعی کردم دیدگاه‌هایی که دربارۀ برآمدن پارسیان در روشنایی تاریخ است را تا حدودی بازگو کنم تا دریابید چه اهمیتی در تاریخ ایران دارد. هم برای قشر تحصیل کرده و هم عامۀ مردم تاریخ ایران با کورش بزرگ آغاز می‌شود و حتی اگر از بیشتر کسانی که در رشتۀ باستان‌شناسی و تاریخ نیز تحصیل کرده‌اند و متخصص هستند پرسیده شود که چه رویدادهای انجام شد که کورش آمد و دولت هخامنشی را پایه گذاشت؟ به کلیات اشاره می‌کنند و وارد جزییات نمی‌شوند و بر نقش کورش در پیدایش شاهنشاهی هخامنشی می‌پردازند. در این که کورش شخصیت مهمی در تاریخ ایران بوده بحثی نیست. در وهلۀ اول از نظر کشورگشایی‌هایش که از سرزمین کوچک در جنوب ایران یعنی فارس آغاز کرد و یکی از بزرگ‌ترین حکومت‌ها، یا شاهنشاهی یا حکومت فرامنطقه‌ای را تا آن زمان بنیاد نهاد و افراد خاندان او توانستند ۲۲۰ سال حکومت کنند و برخی از سنت‌هایی را پایه گذاشتند که اساس فرهنگ ایرانی است. مسئلۀ دیگر منشور کورش است که به نظر من سیاسی‌ترین اثر باستانی است که دست‌کم در دهه‌های اخیر مطرح شده است و به عنوان نخستین اعلامیۀ حقوق بشر نامیده می‌شود. دربارۀ پسر و جانشین کورش که کمبوجیه باشد اطلاعات روشنی در دست نداریم. محوطه‌ای به نام «تپه گوهر» در سر راه تخت‌جمشید به نقش رستم وجود دارد که آن را به کمبوجیه نسبت می‌دهند و اطلاعات اندکی نیز در متون ایرانی و یونانی همچون هرودوت و مصری وجود دارد که نمای کلی از حکومت کوتاه کمبوجیه به دست می‌دهد. اما آغاز واقعی حکومت هخامنشی را می‌توان از دورۀ پادشاهی داریوش در نظر گرفت. او کارهای بسیاری همچون تثبیت شاهنشاهی، تثبیت مقام پادشاهی، تثبیت مرزها، بنیان نهادن مرکز شاهنشاهی به نام تخت جمشید به عنوان نماد حکومتی فرامنطقه‌ای قدرتمند که ادعای جهانی دارد، بنیان نهادن راه شاهی که از شوش به سارد می‌رفته است و بنیان نهادن مرکز اداری و سیاسی شاهنشاهی در شهر شوش که پیشتر پایتخت عیلامی‌ها بوده است که به نظر می‌رسد داریوش کاخ آپادانا را در آنجا ساخت تا به این شهر هویت هخامنشی بدهد.

در ادامه مهرداد ملکزاده گفت: همانطور که دکتر عبدی اشاره کردند آنچه که مسلم است سرزمینی که پیش از این انشان نامیده می‌شد و در جغرافیای تاریخی ایران‌زمین و آسیای غربی به خوبی شناخته شده بود و در متون سومری، بابلی قدیم، بابل میانه، بابلی نو و آشوری قدیم، آشوری میانه بارها نامش آمده شده بود به ناگهان از نیمۀ هزارۀ نخست پیش از میلاد نامش به پارس دگرگون می‌شود. خب اتفاقی در این میان در جغرافیای انسانی و جایگزینی نام‌شناختی این ناحیه به وجود آمده است. سرزمین پیشتر عیلامی انشان اکنون مسکن اقوامی می‌شود که خودشان را پارسی می‌نامند. اما اینکه چگونه پارس‌ها به سرزمین پیشتر عیلامی انشان می‌رسند و انشان تبدیل به پارس می‌شود همیشه پرسش بوده است. از دید قوم‌شناختی و جمعیتی انشان در چه موقعیتی بوده است که پذیرای فوج‌فوج مردمانی پارسی‌نام می‌شود و تا آنجا پیش می‌رود که نام آنجا به پارس دگرگون می‌شود و هیچ نشانی از انشان باقی نمی‌ماند. آیا عیلامی‌ها در آن زمان در این ناحیه از فلات ایران همۀ آن کارمایۀ تارخی-فرهنگی خودشان را مصرف کرده بودند، در حقیقت در دورۀ عیلام نو، فرهنگ عیلامی پس از دوره‌ای درخشان به جایی می‌رسیده بود که نمی‌توانست پیوند دو پارۀ انشان و شوشان را که تقریباً از دورۀ عیلام قدیم شاه انشان و شوشان لقب همۀ پادشاهان عیلامی بوده است را برقرار کند. دکتر عبدی اشاره کردند که این دیدگاه وام‌دار رمن گیرشمن است. البته گیرشمن در باستان‌شناسی ایران ناموری دارد اما گیرشمن باستان‌شناسی بود در معنی ناخوشایند کلنگیِ کلمه، یعنی گیرشمن آشورشناس نبود، به ظرافت‌های آگاهی‌های جغرافیای تاریخی که در متن‌های آشوری بازتاب یافته بود توجه نداشت. این درحالی است که ارنست هرتسفلد هم باستان‌شناس توانایی بود و هم پیچیدگی‌های مباحث جغرافیای تاریخی و نام‌هایی که در متون آشوری بازتاب یافته بود را می‌دانست. انعکاس نام پارس‌ها در متن‌های میان‌رودانی در متون آشور نو بیش و پیش از اینکه مبحثی مربوط به باستان‌شناسی ایران باشد مبحثی دربارۀ جغرافیایِ تاریخیِ لبۀ غربی فلات ایران است.

حمید خطیب‌شهیدی در ادامه تصریح کرد: در آذربایجان محوطۀ بسیار مهم حسنلو وجود دارد که در عصر آهن بسیار مهم‌تر می‌شود. در عصر آهن III اورارتوها در این منطقه بوده‌اند که در پایان این عصر مادها نیز آمده‌اند. بر پایۀ متون آشوری نخستین پادشاه آشوری که با اقوام پارسی و مادی برخورد می‌کند شلمانصر سوم است که در سالنامه‌هایش اشاره می‌کند که به هنگام لشکرکشی با این قوم برخورد کرده است. در کنار نام پارسوا، نام‌هایی است که با آنها آَشنا هستیم و مواقعی که آشوری‌ها به سوی سرزمین اورارتوها می‌رفته‌اند با این نام‌ها برخورد می‌کرده‌اند. پس از شلمانصر سوم، در دورۀ ایشپویینی، اورارتوها بسیار قدرتمند بوده‌اند و به گسترش قلمرو خود که نزدیک دریاچۀ وان بوده می‌پردازند و در لشکرکشی خودشان وارد آذربایجان امروزی ایران می‌شوند و تا جنوب دریاچۀ ارومیه پیش می‌روند و در آنجا بر اساس کتیبه‌ای که در «داش‌تپۀ» میاندواب وجود دارد به برخورد با ماناها و پارسوا و غلبه بر آنها اشاره می‌کنند. کتیبۀ داش‌تپه متاسفانه به دست قاچاقچیان با دینامیت منفجر شده و به پنج تکه تقسیم شده است. لشکرکشی ایشپویینی و پسرش به این منطقه در استل «قره‌گوندوز» که در توشپا پایتخت اوراتو است عیناً گزارش شده است که در آن به ماناها که در کتیبۀ داش‌تپۀ میاندواب است اشاره‌ای نشده است فقط به پارسوا و چهار شهری که همزمان با آن گرفته شده است. متاسفانه در دستور زبان اورارتویی نمی‌توان ضمیر مالکیت را از ضمیر ساده جدا کرد. ایشپویینی در متن اشاره می‌کند که این چهار شهر را گرفته است اما نمی‌گوید این چهار شهرِ متعلق به کشور پارسوا را گرفته است. بستگی به زبان‌شناس دارد که این چهار شهر را به پارسوا متعلق بداند یا نداند. یکی از شهرهایی که از آن نام برده شده مشتا است. من به یاد داریم زمانی که پروفسور سالوینیِ اورارتوشناس در سال ۱۹۷۴ برای نخستین بار به ایران آمد تا کتیبه‌های اورارتویی و محوطه‌های عصر آهن منطقۀ اشنویه و سلدوز را شناسایی کند بر این باور بود که محوطۀ حسنلو و آثارش همان مشتا است که او تا مدت‌ها بر این باور بود، اما این اواخر دیگر همچون گذشته به آن شدت از آن دفاع نمی‌کرد.

لیلا مکوندی نیز در ادامه گفت: نخستین بار در متون اواخر هزارۀ سوم پیش از میلاد یعنی در متن‌های گودآ و شولگی نام انشان دیده می‌شود که در آنجا از اِنسیِ انشان یاد شده است. اما در متون عیلامی در زمان شیلهاگی در اوایل هزارۀ دوم پیش از میلاد نام انشان بر روی مهری دیده می‌شود. همچنین در کتیبۀ اپارتی دوم برای نخستین بار از شاه انشان و شوش نام برده شده است. به طور عمده نام انشان در متن‌های دورۀ عیلام میانه دیده می‌شود یعنی از ۱۴۰۰ پیش از میلاد در ۹۹ درصد از متون نام پادشاه انشان و شوشان دیده می‌شود. دربارۀ دیدگاه‌هایی که چرا انشان پیش از شوش می‌آمد نمی‌پردازم اما در متونی دیده شده است که نام شوش پیش از انشان آمده است که شاید نشان‌دهندۀ هم‌ارزی این دو سرزمین است. زمانی که به هزارۀ نخست می‌شویم گسستی را در متون عیلامی می‌بینیم. در دورۀ عیلام نو یعنی اوایل سدۀ هفتم پیش از میلاد شوتروک ناهونتۀ دوم عنوان شاه انشان و شوش را به کار برده است. به هنگام حملۀ آشوربانیپال به شوش و ورود پارسی‌ها به انشان دیگر عنوان انشان دیده نمی‌شود تا اینکه در دورۀ هخامنشی کورش خود را در استوانه‌اش شاه انشان معرفی می‌کند. در کتیبۀ بیستون نیز اشاره شده است که ارتش پارسی که در انشان مستقر بوده است شورشی را سرکوب کرده است. آخرین جایی که نام انشان به صورت سنتی دیده می‌شود در متون باروی تخت جمشید است که انشان به عنوان مرکز اداری بوده است. پرسشی وجود داشت که انشان کجاست؟ در نیمۀ سدۀ نوزدهم که کتیبه‌های آشوری و عیلامی به دست می‌آید به گمانه‌زنی دربارۀ جای انشان آغاز می‌شود. سایس با توجه به یافت آجرنوشتۀ لیان بوشهر در سال ۱۸۷۰ میلادی لیان را همان انشان معرفی می‌کند. دگربار با یافت استوانل کورش سایس دیدگاه خود را تغییر می‌دهد و حوزۀ دزفول را محل انشان قلمداد می‌کند. در همان زمان هارلت با سایس هم دیدگاه است و ایذه را نیز جزو این نامزدها می‌دانند. ارنست هرتسفلد با توجه به آثار عیلامی در فهلیان چنین بیان می‌کند که انشان باید در ممسنی و نورآباد باشد. اما در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی با کاوش در محوطۀ ملیان آجرنوشته‌هایی به دست می‌آید که اریکا راینر و لمبرت آنها را می‌خوانند و پی می‌برند که محوطۀ ملیان همان انشان است که دارای بایگانی اداری بسیار مهمی از آن به دست آمده است.

گفتنی است گزارش درازدامنِ این نشست به زودی در شمارۀ سوم نشریۀ ایران‌شناسی مارلیک منتشر می‌شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید